پاسخ:
سلام
بخش اول پاسخ:
خوشبختانه
شما مخاطب محترم برای درمان وسواس، عملاً پا به عرصهی تعقل گذاشتهاید به این صورت که تلاش میکنید
شواهد و تجربهها را با داوری عقل بررسی نموده و مورد ارزیابی قرار دهید و مطمئن باشید در صورت تداوم
نظارت عقل، (که جزئیات آن در روش درمان وسواس خواهد آمد) وسواس فکری در شما به طور کامل و پایدار ریشهکن خواهد شد.
در مورد
زمان انتشار «روش خوددرمانی وسواس فکری و عملی» طبعاً شما هم میدانید یکی از
مخاطبان اصلی آن، افرادی هستند که بهشدت دچار وسواس فکری شدهاند، بنابراین ضروری
است آنچه بهعنوان درمان مطرح میشود ریشه درواقعیت و تجربه عینی عموم مردم داشته
باشد و کلمه به کلمه آن تا جایی که ممکن است حسابشده و روشن استخدام شود.
بنابراین
عقل میگوید چارهای نیست تا رسیدن به این نتیجه از انتشار آن خودداری شود چون
تعجیل در این کار مسئولیت آور است.
توضیح
بیشتر اینکه نگارنده در جریان نظرات تعداد قابل توجهی از افراد وسواسی (چه در محدودهی باورها و چه در سایر محدودهها) قرار دارم
که امیدوارم در اسرع وقت (بعد از انتشار درمان وسواس) این نظرات پرسوزوگداز و عبرتانگیز
را به همراه جواب و راهحل که برای عموم قابلاستفاده هستند منتشر نمایم.
این افراد
با تشریح روند درمان خود و هزینههای مادی و معنوی گزافی که صرف کردهاند، متأسفانه
از اشتباهات غیرعلمی و غیر خردمندانه و برداشتهای وارونه و شخصی برخی روانکاوان،
روانشناسان و روانپزشکان محترم در درمان
وسواس و افسردگی خویش پرده برداشتند و برای اثبات درستی ادعای خود از سایت همان افراد شواهد
مستقیم ارائه دادند که اگر این شواهد صریح را در سایت ایشان نمیدیدم، طبعاً به خود اجازه
نمیدادم ادعای مبتلایان به وسواس را بر نظر متخصصان مذکور ترجیح دهم. (بعد از انتشار درمان وسواس به این شواهد اشاره خواهم کرد).
برای درک بهتر منظورم کافی است به نوشتهی خود
شما مخاطب محترم که تلاش میکنید با سلاح اندیشه و خرد به جنگ وسوسهها بروید اشاره کنم و این یعنی
شما دقیقاً از جایگاه درستی وارد درمان ریشهای وسواس شدهاید که نتایج آرامبخش ومحسوس
آنرا، هم در کوتاهمدت تجربه نموده و هم در درازمدت تجربه خواهید کرد.
اما برخی روانکاوان و ...، به شهادت تعداد قابل توجهی از مراجعهکنندگانشان، گویا اصلاً اعتقاد چندانی به اینکه
مبتلایان به وسواس و افسردگی از سلاح مؤثر اندیشه و تعقل برخوردار هستند ندارند و چهبسا دلیل این
تصور ناپسند این باشد که خیال میکنند مراجعهکنندگان ایشان به دلیل ابتلا به وسواس و افسردگی، چنان بیاراده
شدهاند که توانایی استفاده از عقل و گرفتن عبرت از تجربههای زندگی فردی و
اجتماعی خویش را ندارند (!) درحالی که اگر موفق شوم آموزش خوددرمانی وسواس را منتشر نمایم به تجربه روشن خواهد شد که سستترین ارادهها نیز میتوانند با عمل به آن، از وسواس و افسردگیهای کهنه و عمیق برای همیشه رها شوند بلکه زندگی بهتر از گذشته را تجربه نمایند؛ همچنانکه برخی از دوستان به شدت وسواسی نگارنده با عمل به آن، علاوه بر درمان وسواس اینک جزو شادترین و موفقترین افراد جامعه هستند و این برای اینجانب که اطلاع اندکی از آثار بیشمار به کار انداختن عقل دارم، اصلاً تعجبآور نیست.
متأسفانه
نتیجهی احترام نگذاشتن به قابلیت خرد و اندیشه توسط برخی روانکاوان و ... نسبت به مراجعهکنندگان خویش این میشود که در همان جلسهی
اول، بهجای دعوت جدی به تعقل، تکیهی اصلی
را به تجویز انواع داروها (که درواقع نوعی قرص مخدر و خوابآور هستند) قرار میدهند و
سپس در جلسات بعد که آن داروها نیز بهمرور اثر خود را از دست میدهند به بالا بردن دوز دارو (با افزایش تعداد یا وزن دارو یا حجم محلول دارو) روی میآورند و روشن است
وقتی ریشهی وسواس با دعوت به اندیشه و تعقل خشکانده نشود و به جای آن
تکیهی اصلی بر استفاده از دارو متمرکز باشد این روش غیر خردمندانه، جز ایجاد امیدهای
کاذب در کوتاهمدت و تحمیل افسردگیهای عمیق به مراجعه کننده مظلوم در درازمدت، نتیجهای
در پی نخواهد داشت.
البته همانطور که تصریح کردم فقط برخی روانکاوان،
روانشناسان و روانپزشکان متخصص و غیرمتخصص آنطور که باید به وظیفهی انسانی خود عمل نمیکنند
اما لابد باید باشند کسانی که با تلاش صادقانه، نسبت به تکتک مراجعهکنندگان، احساس
مسئولیت میکنند و به تجربه میدانند ریشهی وسواس، فقط با دعوت به تعقل و بازهم تعقل
و درنهایت آموزش تعقل بر اساس تجربه، خشکانده میشود و نهتنها تعقل میتواند
هر انسانی را برای همیشه از وسواس نجات دهد بلکه ظرفیتهای خفتهی او را نیز بیدار نموده و به معنای واقعی کلمه زندگی چنین فردی را متحول میکند به طوری که وی احساس میکند دوباره متولد
شده است.
ابتلا به
وسواس، نتیجهی یک جنگ تمامعیار درونی و نرم در میدان ذهن فرد است و تنها موجودی که میتواند وارد میدان نامحسوس ذهن شده و سره را از ناسره، خیال را از واقعیت و وسوسه را از غیر وسوسه تشخیص دهد و مقابل وساوس ویرانگر به راحتی بایستد، عقل است که هر فردی با استفاده از مشاورههای ۲۴ ساعته و رایگان عقل، نه تنها میتواند به طور قطع وسوسهها و خطورات مزاحم را از میدان ذهن خویش اخراج کند بلکه در صورت تداوم نظارت عقل، میتواند مانع ورود مجدد آنها به میدان ذهن خویش شده و تلخترین خاطرات زندگی از دوران کودکی تا به امروز خود را تبدیل به شیرینترین فرصت برای رشد و پوپایی خویش نماید.
دارودرمانی که عوارض بسیار منفی به همراه دارد، فقط در اوایل ممکن است نقش مسکن را با تحمیل خواب بازی کند اما این روش اعتیادآور و کاملاً موقت، هرگز با به کار انداختن نیروی اندیشه و خرد که دارای نتایج پایدار، مثبت و لذتهای پایدار ازجمله خواب راحت همیشگی است، قابل مقایسه نیست زیرا همه به تجربه میدانیم این نیروی عقل است که به فرد وسواسی کمک میکند بهراحتی وسوسههای بزک شده و پوک را شناسایی و
از ذهن خود به خارج پرتاب کند و در نهایت خودش را با اطمینان، از چرخهی تکراری و تحقیرکنندهی
وسواس شدید و خفیف، برای همیشه خارج کند و بعد از مدتها با کولهباری
از تجربه،نفسی راحت بکشد و خواب عمیق، فکر آزاد و زندگی به معنای واقعی
کلمه شاد را حتی بهتر از گذشته، تجربه نماید.
بر اساس تجربههای فراوان و ثابت شده، استفاده از داروهای
مخدر و خوابآور که به اسم داروی درمان وسواس و افسردگی (!) تجویز میشوند، فقط باید در شرایط خیلی خیلی خاص و بحرانی و به عنوان آخرین راه حل اضطراری، تنها به بیماران ویژه که با بیاعتنایی بیش از حد به هشدارهای عقل، کار را برای خود و مشاوران سخت نمودهاند تجویز شود و شواهد
فراوانی نشان میدهد اکثر قریب بهاتفاق مبتلایان به وسواس و افسردگیهای شدید اگر یاد بگیرند چگونه به راهنماییهای سادهی عقل خویش عمل کنند، از همان روز اول آثار درمان را به عیان در خود مشاهده خواهند نمود و برای تکمیل درمان بسیار تشویق و پرانگیزه خواهند شد و در کمترین زمان ممکن به مطلوب خواهند رسید.
هر مبتلا به وسواس و افسردگی مسلماً اگر باور کند با به کار انداختن عقل، ریشهی وسواس و
انواع افسردگیها را در کوتاهترین زمان ممکن درمان و در صورت نظارت پیوستۀ عقل، در دراز مدت برای همیشه میخشکاند، در این صورت
هرگز حاضر نیست حتی یک بار دیگر، از داروهای پرعوارض و پیرکننده استفاده کند تا بعد از لطمات جسمی و روحی درنهایت متوجه انتخاب اشتباهش شود که البته باز هم جای ناامیدی نیست و چنین افرادی میتوانند جلوی اشتباه خود را هر چه زودتر بگیرند و به تدریج با کمک مشاورهی رایگان عقل خویش، از اعتیاد به دارو و روشهای تکراری و بینتیجه یا کماثر فاصله گرفته و وسواس و افسردگی را از اعماق ذهن و جان خویش ریشه کن نموده و از زندگی لذتی نقد، سالم و پایدار ببرند و نگارنده در حال تنظیم آموزش خودرمانی وسواس با همین هدف کاملاً شدنی و در دسترس هستم که در بخش دوم پاسخ شما برشی از این آموزش را در میان خواهم گذاشت.
بخش دوم پاسخ:
خوشبختانه
مطالب قابل استفادهای را بیان کردید که باز هم میتوان روی برخی بیشتر تأمل و تعقل نمود و به نتایج گرهگشایی رسید.
چون فرصت کم است من به عنوان سرنخ، فقط به اندکی از نتایج به کار انداختن اندیشه و خرد با استفاده از نوشتار شما اشاره میکنم و امیدوارم تا انتشار کامل آموزش خودرمانی وسواس فکری و عملی، مورد استفادهی شما و
دیگر مخاطبانی که این نوشتار را مطالعه میکنند قرار بگیرد که در صورت دقت در توضیحات زیر، مسلماً میتواند تأخیر در انتشار این آموزش را تا حد قابل قبولی جبران نماید.
مثلاً نوشتهاید:
«من داخل یک جعبه قفل شده رو نمیدونم چیه و شک میکنم مثلاً توش فلان چیز باشه این
شکم درسته.»
من در آینده
شما و دیگر مخاطبان محترم را در جریان تعریف دقیق علمی و بینالمللی از «شک» با ذکر منابع
داخلی و خارجی قرار خواهم داد و آنجاست که مطمئن خواهید شد در فرهنگ مردم جهان با باورهای مختلف دقیقاً چه شکی خردمندانه و واقعی و
چه شکی غیرخردمندانه و غیرواقعی است.
«شک»
زمانی واقعی و مورد تأیید عقل است و میتوان به آن اعتنا نمود که شما در کنار شواهد برای اثبات هر چیزی، در مقابل
تقریباً به همان مقدار، شواهد در نفی آن چیز در درست داشته باشید.
در مورد
مثالی که زدید دو حالت با دو نتیجهگیری متفاوت وجود دارد که عقل و تجربه نشان میدهند، باید این دو را هم تفکیک نمود.
اول: اگر
فرد مطلقاً نمیداند داخل جعبهی مقابل او چیست، اینجا فرد نسبت به آنچه داخل جعبه است «جهل» دارد
نه «شک» که هر کدام تعریف خاص و علمی خودشان را دارند و راه برطرف کردن هرکدام در مجموع متفاوت از دیگری است.
دوم: اگر فرد
میگوید شک دارد که فلان چیز -مثلاً سکهی طلا- داخل آن جعبه قرار دارد، فقط در
صورتی شک او صحیح است که در گام اول وی شواهدی داشته باشد که نشان دهد داخل آن جعبه، سکهی
طلا قرار دارد و در گام دوم همزمان تقریباً به همان اندازه شواهدی در دست داشته باشد که نشان دهد داخل آن
جعبه سکهی طلا وجود ندارد (مثلاً آثار قابل اعتنای دزدی را در روی جعبه مشاهده کند) که در این صورت
شک او یک شک صحیح، جایز و خردمندانه است و لازم است با داوری عقل به راستیآزمایی
شواهد هر دو طرف (هم شواهدی که نشان از وجود سکهی طلا داخل جعبه دارد و هم نشان از عدم وجود آن) بپردازد تا درنهایت با ابطال قطعی یکی از دو طرف، مطمئن شود که در آن جعبه سکهی طلا وجود دارد یا ندارد و دیگر بین این دو حالت مردد باقی نماند و در اینجاست که «شک» او به «یقین» و اطمینان
تبدیل میشود.
توجه به همین
سرنخ که امیدوارم موفق شوم در آینده با جزئیات و مصادیق بیشتری آن را توضیح دهم،
در قدم اول دیگر به فرد اجازه نمیدهد مانند عوام مردم، با پیش آمدن کوچکترین سؤال و ابهام در مورد هر چیزی (خصوصاً امور سرنوشتساز) بهراحتی
از عبارت «شک» که معنای دقیق علمی دارد، استفاده کند و در قدم دوم کمک فوقالعاده
چشمگیر و مؤثری در ریشهکنی وسواس فکری و عملی وی نیز خواهد کرد؛ علت آن روشن
است چون وقتی فرد وسواسی مطمئن میشود اساساً نسبت به هر مسئله –خصوصاً اگر سرنوشتساز باشد- از همان اول اصلاً دچار
شک نشده بود بلکه فقط برایش سؤال یا ابهامی پیش آمده بود که باکمی
تحقیق بهراحتی زدوده میشد اینجاست که متوجه میشود تمام نگرانیهای او که گاهی
مدتها خواب را از چشمانش ربوده است، همگی بر توهمات و تصورات غلط وی استوار بوده
و وسوسهی بیاساس و خیالی بیش نبودهاند؛ در این صورت خاطر وی بدون استفاده از قرصهای مسکن و مضر،
حقیقتاً و برای همیشه نسبت به آن وسواس آسوده میشود و میتواند با سلاح اندیشه و
خرد، تک تک وسوسهها، افسردگیها و وسواسهای دیگر فکری و عملی خویش از دوران کودکی تا به امروز را به
طور اساسی درمان و ریشهکن نموده و از میدان ذهن خویش اخراج نماید و تا زنده است اجازهی بازگشت مجدد آنها را با تداوم نظارت عقل، ندهد.
در پایان با توجه
به تأخیر صورت گرفته در انتشار درمان وسواس (که تصور میکردم حداقل در طول یکی دو هفته تمام شود) دیگر مطمئن شدهام تا کمک
ویژهی خداوند فرزانه نباشد موفق به اتمام این کار نخواهم شد.
همانطور که در ابتدای صفحهی ارتباطی دیگر (کلیک) توضیح دادهام من برای اینکه وقت بیشتری برای اتمام این کار و یکی دو کار در اولویت دیگر (کلیک) پیدا کنم برنامهریزی کردهام که در فواصل معین (حداقل هر جمعه و حداکثر جمعۀ اول هرماه شمسی) به مجموع صفحات ازجمله این صفحه سر بزنم که البته مؤثر، اما ظاهراً ناکافی است.
بنابراین منتظر
نتیجهی خوب دعای ویژهی شما و مخاطبان محترمی که این نوشتار را میخوانند هستم تا شما
نیز به خواست خدا در آثار مفیدی که این آموزش میتواند در ریشهکنی وسواس و
افسردگی برای حتی یک نفر داشته باشد شریک باشید و همه از آثار مثبت رهایی دیگران از وسوسهها و برگشت ایشان به زندگی حقیقتاً شاد بهرهمند شویم.
روشی که در درمان وسواس مطرح خواهد شد چون متکی بر تجربهی خود فرد و آموزش روش آسان در به کارگیری اندیشه و خرد است، مناسب کسانی که به خداوند و هیچ دینی باور ندارند (و جمع کثیری از مخاطبان و اعضا را همین افراد تشکیل میدهند) نیز میباشد.
پ.ن: جهت رفع اساسی مشکل امثال شما مخاطب محترم، در «اینجا» به همراه تمریناتی بسیار آسان و مجرب توضیحاتی ارائه دادهام که توصیه میکنم شما نیز تجربۀ آن از دست ندهید.
همیشه در
مسیر درست موفق باشید.
سلام.ببخشید منظورم کتاب وسواسی ها بود.انشالله زودتر در دسترس قرارش بدین.البته خدا رو شکر خیلی وسواسم بهتر شده. ولی خب کنکورم رو خراب کردم سر وسواسم اصن تمرکز نداشتم برای خوندن.خداروشکر از رو توضیحات این صفحه و هدایت های دیگه تونستم به نظرم به وسواسم غلبه کنم.هنوز هم بعضی مواقع یه ترکش هایی میزنه بهم.یکی از چیزهایی که میخواستم باهاتون در میون بذارم که به من کمک کرد در رفع وسواسم اثبات وجود چیزهای بدیهی هستش که از ابوعلی سینا هستش ظاهرا.گفته مثلا ما علم داریم یه یعضی چیزا مثلا میدونیم آب بخوریم تشنگیمون برطرف میشه خب یکی میاد میگه اینو ثابت کن مثلا من میگم به دلیل a اینحوریه بعد دوباره طرف میگه a رو ثابت کن منم میگم به خاطر دلیل b حرف a درسته.بعد طرف دوباره میگه b رو ثابت کن همینحور تا بی نهایت .پس من عملا نمیتونم هیچ وقت چیزی رو به طرف ثابت کنم و این نتیجه اش میشه من علم نداشته باشم به درستی حرفی که زدم چون من نتونستم ثابت کنم حرفم رو.خب این لشتباهه دیگه چون من علم دارم میدونم.یا مثلا اگه میخی بره تو دستم احساس درد میکنم یکی بیاد بگه ثابت کن درد میکشی منم به همون علت بالا نمیتونم براش ثابت کنم پس دیگه نباید علم داشته باشم به درد کشیدنم چون نتونستم ثابت کنم دارم درد میکشم ولی این چرته چون من به درد کشیدنم آگاهم و میدونم دادم درد میشکم و تو این چیز ۵۰ ۵۰ نیستم..پس این تشون میده ما تا بی نهایت هی نمیایم ثابت کنیم چون این نتیجه اش میشه به هیچی علم نداشته باشیم مثلا علم به اینکه تشنه ام گرسنه ام درد میکشم یا حتی علم به این که برای فرشتادن پیامم به کوشی هوشمند لازم دارم و.... .پس چیزهای بدیهی وحود داره و اینکه هی پشت سر هم شک کنیم کاملا غلطه و تصور خودمونه که همه چیز نیاز به اثبات داره. نه همه چیز نیاز به اثبات نداره چیزای بدیهی نیاز به اثبات نداره و تکلیفشون معلومه اساس جهان واضح بودنه(به قول شما هیچ شواهد و دلیل که در این امور ایجاد شک کنه وجود نداره اساسا این حقایق قابل تشکیک نیستند) در واقع سوال اصلی در هر مسئله ای اینه که چرا باید شک کنم نه اثبات اینکه چرا درسته باید بگیم چرا درست نباشه مثلا من داخل یه حعبه قفل شده رو تمیدونم چیه و شک میکنم مثلا توش فلان چیز باشه این شکم درسته چرا چون چشم من محدوده و داخل اون حعبه رو نمیدونم چیه پس من میتونم اینجا شک بکنم و شک جایزه.البته دلیل دوم برای اینکه شک بی نهایت غلطه چون من برام وحود نامحدود خداوند ثابت شده اگه من علم داشتن رو هی منوط به اثبات کنم پس علم خدا هم اثبات میخواد یعنی خود هدا هم باید ثابت کنه برای خودش این یعنی خدا نیست و یه خدای بالاتری باید باشه اونوقت که اون خدا علمش بدون دلیلع و در واقع همه چیز براش واضحه و برای علمش هی نیازمنده دلیل و اثبات نیست بلکه واضحه براش.
خب قدم دوم من برای این بود که بدیهیات رو هم پیدا کنم که چه بدیهیاتی به من داره برای علم یافتن کمک میکنه در واقع با اینکه میدونم بدیهی هستند ولی ته دلم مطمئن شم که بدیهی اند اونم به چیزی که بهش علم دارم فکر میکنم مثلا من میدونم یخچال خونمون کجاست و با اینکه تو یه اتاق دیگم ولی میدونم یخچال خونمون کجاست خب من از کجا اینو میدونم از حافظم( من تو پیامای قبلی که به شما داده بودم یه مقطعی به درست بودنه حافظم شک کرده بودم با اینکه واقعا برام روشن بود و بدیهی بود که درسته ولی هی دنبال اثبات درستی اش بودم) و اگه من این لخظه نسبت به خافظه ام ۵۰ ۵۰ بشم دیگه علم به اینکه یخچال خونمون کجاست رو نمیدونم پس در نتیجه این چیز (درست بودن حافظه و اینکه هی نگم یه کسی توش تغییراتی داده و عوض کرده و...) چیز کاملا اشتباهیه و نباید بهش شک کرد.یا علم به اینکه این جهان واقعیه و علت هر چیز دقیقا تو همین جهانه و مثلا لامپ خراب میشه من میدونم یه چیزی در رابطه با لامپ عوض شده و علت اون دقیقا تو همین جهانه و میرم و پیداش میکنم مثلا یه خازن سوخته اینو از کجا فهمیدم چون میدونستم علت این چیزا دقیقا تو همین جهانه و نه مثلا تو کامپیوتر باشیم و چون طرف دکمه ای زده لامپ سوخته و مثلا اون علت باشه.نه من برام واضحه این جهان واقعیه و همه چیز همین جاست وگرنه اگه تو این چیز ۵۰ ۵۰ بودم دیگه اگه وسیله ای خراب میشد نمیرفتم دنبال علتش بلکه گیج بودم و نمیدونستم چرا خراب شده و چه چیزی باعث خراب شدنش شده و گیج میشدم ولی بدیهی بودن واقعی بودن این جهان بهم علم داده که علتش هر چی هست تو همین دنیاست پس منم میدونم که باید دنبال علتش در همین جا باشم.البته هر کدوم از این حقایق برای خودم بدیهی هستند و تو هر کدومش احتمالی برخورد نمیکنم و حتی عقلمم احتمالی اشون نمیکنه این حقایق رو(همونطور که شما گفته بودین که عقل حقایق بدیهی رو خدشه دار نمیکنه( البته جالبه بگم من معنی این جمله تون رو تازگیا فهمیدم اوایل متوجه نبودم اینکه خدشه دار نمیکنه منظورتون چیه)) و یا برای اینکه بیشتر بگم اینا بدیهی اند اینه که من تو عمرم هیچ وقت شک نکرده بودم که شاید این حهان واقعی نباشه و... و هیچ وقت هم با اینکه هم خواب رو شناخته بودم هم توهم رو هم خیال رو بازم شک نکرده بودم و هیچ وقت ابن سوال که جهان واقعیه یا نه برام ختی مطرح هم نشده بوده چرا چون برام واضح بوده اینم نشون میده واقعا جزو بدیهیات هستش و در آخر چون میدونم خداوند که من رو خلق کرده و چشم داده و چشم من وقتی یه کمد میبینه واقعا یه کمد جلومه و نه یه چیز دیگه یعنی اساس خلقت خداوند بر اساس درستیه چشم کارش درسته خقایق رو وارونه نمیگه پس خداوند من رو گیج رها نمیکنه و اگه این جهان واقعی نبود خداقل بهم میگفت یا اساسا اصن نمیداشت چنین شکی در من بوحود بیاد چون اگه هداوند بخواد همچین کاری کنه نقص در خداوند پیش میاد و از خدایی خارج میشه و یه خدای بالاتری باید باشه براش.اینا یه خلاصه از تجربیاتم بودند برای هر کدوم مثالای بیشتری برای خودم آوردم که یه نمونه هایی گفتم.خلاصه ذوق داشتم چیزایی که تجربه کردم رو براتون بگم از خداوند ممنونم که شما رو سر راهم قرار داده بود و بهتون توفیق داد زمانی که درگیر وسواس شدم شما هم درگیر نوشتن و سوال حواب برای وسواسی ها شدین.از توضیحات این صفحه واقعا استفاده کردم و بعضیاش رو حفظ شدم حتی.به این راهتون ادامه بدین چون وسواس آدم رو به خودکشی میرسونه *** *** *** ***** *** *** **** چون آدم ناامید میشه و فکر میکنه دیگه راهی برای نجاتش نیست.درحالی که هست.خلاصه نجات یه وسواسی نجات جون یه ادمه انگار. الانم دارم رو اراده اینکه من علم دارم کار میکنم که اعتماد به نفسم بسشتر شه که من میتونم نسبت به چیزهای مختلف علم پیدا کنم و شناخت پیدا کنم و در نتیجه اعتماد به نفسم تو شناخت سره از ناسره بیشتر بشه.
انشالله دعا میکنم شما عم کتاب وسواسی ها زودتر در دسترس قرار بگیره.