سؤال فوق مربوط به
این فیلم و همچنین
پرسش و پاسخ قبلی است:
۱- ضمن دعوت به رعایت احترام و ادب به اطلاع میرسانم حدستان در مورد اینجانب صحیح نیست!
خوشبختانه فرصت پیدا کردم که دهها ساعت در قالب فیلم و متن ازجمله مناظرات و اعترافات حزب توده را مشاهده کنم و تعدادی از مقالات و کتب مرحوم احسان طبری مانند
«کتاب کژراهه» این بزرگوار را سطر به سطر و با دقت مطالعه نمایم که اگر خدا بخواهد نتیجۀ این تحقیقات در دو مستند پوستین وارونه و کژراهه منتشر خواهد شد تا امثال شما مخاطب محترم نیز مطمئن شوید مرحوم طبری فردی بهراستی صادق، شجاع و به دنبال سعادت دنیا و آخرت بود.
۲ و ۳- از شجاعت او همین بس که با اطلاع از وجود منفیبافان خودی و غیرخودی (که بر اساس حدس و گمان اقدام به نیت خوانی کرده و تهمت میزنند)،
«کتاب کژراهه» را نوشت و صادقانه از گذشته الحادی خویش دوری جست و از همفکرانش خواست به دعوت لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه لبیک بگویند و با پذیرش اسلام و حمایت از جمهوری اسلامی ایران (که یکتنه مقابل استعمارگران جهان ایستاده) سعادت دنیا و آخرتشان را تضمین نمایند.
مسلماً کسی که کمترین اطلاع از مبانی قرآنی دارد میداند این مبانی در تضاد آشکار با مبانی الحادی است بنابراین تهمت ائتلاف جمهوری اسلامی با گروههای الحادی به قدری غیرمنطقی و غیرعلمی است که هیچ عقل سلیمی آن را نمیپذیرد!
همچنان که خودتان نیز به وجود این تضاد اذعان نمودید که باعث شد درنهایت جمهوری اسلامی بعد از برگزاری دادگاههای متعدد (که از تلویزیون نیز پخش شد) ضمن عفو فریبخوردگان، حکم اعدام کسانی را صادر کند که خودشان صریحاً به اقدام مسلحانه و جاسوسی علیه منافع ملی مردم و نظام اعتراف کرده بودند تا جایی که برخی از این از خدا بیخبران اقدام به جنایات بسیار وحشتناکی همچون آتش زدن هموطنان خویش نموده بودند.
۴- ضمن اینکه باز شما در تناقضی دیگر از طرفی به روان شاد طبری تهمت زدید که برای حفظ جانش کتاب کژراهه را نوشته اما در ادامه به صداقتش در برائت از باورهایش اذعان نمودید و تصریح کردید: «وی کوچکترین اعتقادی به باورهای الحادی خویش نداشت!»
همچنان که در
پرسش و پاسخ قبلی نگارنده با
ذکر سند آوردم که مرحوم طبری خودش گفته بود که از سال ۱۳۴۸ در مارکسیسم به بنبست رسیده و نوعی گرایش به مذهب پیدا کرده بود!
۵- البته با بخش پایانی حرف شما که حزب توده (مانند هر جماعت باطل دیگر) از اشتراک لفظی سوءاستفاده میکرد و با مصادره به مطلوب ارزشهای اسلامی سعی در فریب جوانان ایرانی و کشاندن ایشان به الحاد و نوکری بیگانگان داشت موافقم که در
همین بخش از مناظره هم دیدیم مرحوم مصباح تلاش کرد اجازه ندهد چنین اشتباهی رخ دهد.
به امید تکیه بر تحقیق و پرهیز از حدس و دوری از تهمت بدون علم به دیگران درحالی که شواهد کافی برای رسیدن به آگاهی و اطمینان وجود دارد و اگر مانند من فرصت تحقیق کافی و مستقل ندارید حداقل سعی کنید دو مستند مذکور را (
از همین کانال) پیگیری نمایید.
همیشه در مسیر درست موفق باشید
پ.ن:
پیرو دو پرسش و پاسخ فوق و پرسش و پاسخ دیگر «
اینجا» در مورد برگشت مرحوم احسان طبری!
گاهی خداوند کسی را چنان جانانه و صریح هدایت میکند که برخی از خوب و بد غافلگیر میشوند؛ ازجمله جناب حرّ (ره) در کربلا که رسماً جزو فرماندهان اصلی لشگر یزید بود و چنان راه را جسورانه بر امام حسین (ع) بست و با حضرت بگومگو کرد و رعب بر دل خاندان پیامبر اسلام (ص) انداخت که اگر توبۀ جانانهاش نبود، مسلماً امروز او هم جزو کسانی بود که همه لعنش میکردند اما او صداقت و آزادگی به خرج داد و خداوند نیز چنان توبۀ او را پذیرفت که یکی از بزرگان مقابل مزارش ایستاد و گفت: «ای حرّ! خداوند با تو با آن سابقه چه کرد که من سید و عالم دین امروز مقابل مزارت میایستم و میگویم: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی پدر و مادرم به فدایت!» (نقل به مضمون)
مرحوم احسان طبری هم از کسانی بود که با آن سابقۀ تاریک ازجمله نوشتن کتب الحادی که خدا میداند چند نفر را گمراه و بیخدا کرده بود اما جانانه تصمیم گرفت مانند جناب حرّ راه صداقت و آزادگی را در پیش بگیرد و یکلحظه در وعدۀ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، شک به خودش راه ندهد و سپس مصمم شد درحالیکه از بزرگان کفار دنیا بود، از صف ایشان جدا شده و به صف بندگان مخلَص خدا وارد شود و حجت را بر تمام همفکران و ناامیدترین افراد نیز تمام کند!
خود وی در مهر ۱۳۶۳ در مقالۀ کیهان به نام
چرا به اسلام پیوستم؟ در مورد حیرت عدهای از برگشتش مینویسد:
«اعلام پیوستن من به اسلام و گسستن از مارکسیسم -پس از پنجاه سال که در ایران و خارج از ایران بینش مارکسیسم را ترویج کردهام- مایۀ حیرت عدهای شده است ... بااینحال حیرت کسانی که تحول سریع یک مارکسیست را از مواضع مأنوس خود و روی آوردنش به ایدئولوژی الهی اسلامی را امری ناشدنی میشمرند و یا آن را موردتردید قرار میدهند حیرتی است مفهوم (و قابل درک).»
دکتر هادیِ دوست محمدی، از روحانیون و شاگردان شهید مطهری از لفظ «رضواناللهعلیه» برای احسان طبری استفاده میکند و میگوید:
«به ایشان گفتم که در بیرون شایع است شما واقعاً مسلمان شدهاید، عدهای هم میگویند این حرفها دروغ است، چطور ممکن است یک دانشمند که چندین سال ایدئولوگ گروه کثیری از افراد بوده ناگهان از عقیدهاش برگردد؟
مرحوم طبری لحظاتی سکوت کرد، بعد به من گفت: آقای دوست محمدی خوشآمدید. من خدا را شاکرم که برای من شرایطی ایجاد کرد که من به فکر فرو بروم ... من آثار علامه طباطبایی و شهید مطهری را تهیهکردهام و مشغول مطالعه هستم و به این نتیجه رسیدهام که تا الآن کور و کر بودم. این جملهای که شما میگویید حُبّ الشَّیء یُعْمِی وَ یُصِم (یعنی دلبستگی به چیزی، نابینا و ناشنوا میکند)، این را من دارم میبینم که اینطور بودم و الآن از نو متولد شدم و از نو زندگی را آغاز کردم.»
احسان طبری روز ۹ اردیبهشت ۱۳۶۸ دار فانی را وداع گفت و حسین شریعتمداری خاطرۀ آخرین دیدارش با این مرد آزاده و صدیق را اینگونه روایت میکند:
«فردای آن روزی که خبر بیماری او را شنیدم، برای عیادتش به بیمارستان رفتم.
سلام کردم، چشمهایش را که به پنجره دوخته بود برگرداند و از دیدنم با شادی کودکانهای ابراز خرسندی کرد، کنارش نشستم و گونهاش را بوسیدم از قطرههای اشک نمناک بود، پیشازاین هم گریستن آرام و بیصدایش را دیده بودم، اما این دفعه با دفعات قبل تفاوتی محسوس داشت.
انگار دلشورهای به دل داشت؛ با دستمال اشکهایی را که کنار چشمانش به گونه دویده بود پاک کردم و درحالیکه خجالت میکشیدم موهای سپیدش را نوازش کردم. بازهم گریست ولی دیگر اصراری نداشت کهگریهاش بیصدا باشد، گفت؛ مدتهاست که منتظر بوده است.
با اشاره به بیاطلاعی از بیمار بودنش عذرخواهی کردم؛ با دستهای نحیف و لاغرش به نشانه اینکه عذرم را پذیرفته است، دستم را فشرد ...
سرم را بهسوی برادر دیگری که در اتاق بود برگرداندم تا اشکم را نبیند، آن برادر نیز سرش را بهطرف پنجره برگردانده بود و مخفیانه قطرات اشکی را که به چشمانش دویده بود پاک میکرد.
گفت: «من درختی بودم که در ظلمت روییدم و در تاریکی ریشه دوانیدم، تازه شاخهای بهسوی نور کشیده بودم، ولی... الحمدلله» و بعد چنانکه گویی سؤالی به خاطرش رسیده باشد، پرسید: «راستی؛ فکر میکنی خداوند توبه مرا پذیرفته است؟»
گفتم: «او خود فرموده است که توبه پذیر است» چیزی زیر لب زمزمه کرد، فکر میکنم کلمات بریدهبریده و منقطعی از این آیه بود:
🌸 قلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ
بگو: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند نومید نشوید که بهیقین خدا همۀ گناهان را مىآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.» و آرام گریست ... اشکهایش را پاک کردم، بر پیشانیاش بوسه زدم.
مرحوم طبری گفت: «بعضی وقتها از خداوند چیزی میخواهم ولی با یادآوری گذشته تاریک و ظلمتزدهام، خجالت میکشم» ... و نگفت که چه چیزی از خدا خواسته است ...
گفت: «گذشته حر تاریک نبود» گفتم «بههرحال به جنگ با حسینابنعلی (ع) آمده و راه را بر حضرت بسته بود» چشمانش را به سقف دوخت و سپس تعمداً آنها را فروبست ...
گفت: «راستی، نوشتهام درباره چهار نظریهپرداز خودفروخته و خودخواه ناتمام مانده است»، ساکت ماندم. ادامه داد: «کسروی دین ساز، هدایت نیستگرا، آدمیت توجیهگر و تقی زاده غرب پرست.
درباره سه نفر اول مطالبی نوشتهام ولی بیماری اخیر فرصت پرداختن به تقی زاده غرب پرست را نداد.» گفتم: «انشاءالله شفا پیدا میکنید و این ناتمام را تمام خواهید کرد.» گفت: «انشاءالله» ...
از چاپ آثاری که طی چند سال اخیر و به قول خود او «پس از خروج از ظلمت و ورود به نور» نوشته است سؤال کرد و از اینکه بهزودی منتشر خواهد شد با رضایت لبخند زد.
برای اینکه فضای بحث تغییر کرده و با یادآوری «گذشته نزدیکش» اندوهش کاهش پیدا کند گفتم: راستی، آقای طبری یادتان هست وقتی علیه مارکسیسم گفتی و نوشتی هم روسها و هم غربیها که چنین انتظاری نداشتند با دستپاچگی اعلام کردند: «این سخنان به دلیل آمپولهایی است که به طبری تزریق کردهاند؟»...
لبخندی زد و گفت: «بیچارهها خیلی احمق هستند» ... بالاخره برفرض که سخنان من ناشی از تزریق این آمپولها باشد، درباره استدلالها چه میگویند؟ آیا بهتر نبود بهجای این لاطائلات خندهدار به استدلالها پاسخ میدادند؟»
احسان طبری بارها تأکید میکرد که «درراه دشمنی با اسلام و خصوصاً اسلام نابی که امام خمینی منادی آن است کالکتیویستهای شرقی با اندیویژوآلیستهای غربی اختلافی ندارند، آنها در این راستا جنگ زرگری فیمابین را کنار گذاردهاند» ...
احسان طبری آب خواست و درحالیکه پرستار برای آوردن آب از اتاق بیرون میرفت به یادم آمد که ملاقات بیمار نبایستی طولانی باشد لذا علىرغم میل باطنیام خداحافظی کردم و او به امید دیدار زودبهزود، به رفتنم رضایت داد ... و دیدار بعدی هرگز اتفاق نیفتاد ... رحمت و مغفرت خداوند تبارکوتعالی بر او باد.»
🌐
https://kayhan.ir/fa/news/263992/✨